آسمان آبی جندابه

ای مردم:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اگر خدا کفیل رزق است:          غصه  چرا ؟

 

اگر رزق تقسیم شده است :           حرص چرا  ؟

 

اگر دنیا فریبنده است :          اعتماد به آن چرا  ؟

 

اگر بهشت  حق است  :     تظا هر به ایمان چرا ؟

 

اگر جهنم حق است :     این همه نا حق چرا ؟

 

اگر حساب حق است :        جمع مال حرام چرا ؟

 

اگر قیامتی است:    خیانت به مردم چرا؟ 

 

اگر دشمن انسان شیطان است:  پیروی ازاوچرا؟ 

 

اگر دروغ گناه است :    پس این همه دروغ چرا؟

 

 

التماس دعا


آیا میدانید

آیا میدانید

دویست سال قبل مردم جندابه و اطراف چگونه

و با چه وسیله ای به سفر میرفتند

حدود چهار نسل قبل کاروان داران شتر در جندابه هم فعال بودند

وکالاهای تولیدی خود از قبیل پارچه پشمی و پنبه ویا روغن حیوانی

و محصولات دیگر

را به همراه مسافران آن زمان به صورت گروهی با شتر وپای پیاده

به سوی اصفهان حرکت میدادند

جالب است بدانید که از جندابه تا اصفهان هفت روز در راه بوده اند

و نکته جالب دیگر اینکه از جندابه عبا هم صادر میشده

نقل مطلب از پدر بزرگوارم


خاطره فراموش ناشدنی

سلام

همین دیروز بود چهل و چندسال قبل ( جندابه )

اولین روز ماه مبارک رمضان

غروب اولین روز میهمانی خداوند بزرگ

پشت دار قالی بودم گوشم به صدای اذان مسجد

مادر درحال آماده کردن افطاری

باصدای مهربانش تکرار میکرد پسرم خسته شدی بیا استراحت کن تا افطار

چشم مادر

اما هنوز صدای مهربان الله اکبر مرحوم غلامحسین خارزنی به گوشم نرسیده بود

پنجره اطاق را نگاه کردم نزدیک اذان مغرب بود

مادر میگفت بیا پسرم برو وضو بگیر بیا

چشم مادر

داشتم وضو میگرفتم که بانگ الله اکبر اذان به گوشم رسید

(خدا بیامرزد مرحوم غلامحسین را)

بعد از صرف مختصری افطاری به طرف مسجد رفتم

بچهها ی هم سن و سالم یکی یکی می امدن مسجد

به همدیگه میگفتیم رزه بودی

بله تو چی؟

منم روزه بودم ( قبول باشه )

بزر گان آن زمان جندابه یکی پس ار دیگری وارد مسجد میشدن

چهره هایی که امروز کمتر دیده میشود

و انگشت شمار

بچه های خوب جندابه

میخواستم بگم امسال تو مسجد کمی هم

به یاد بزرگان از دست رفته خودتان باشید

و قدر اون بزرگانی که هنوز در بین شما هستند را بیشتر بدانید

چند روز قبل ( نیمه شعبان ) امدم جندابه و خدا قسمت کرد

غروب رفتم مسجد جامع جندابه زمان نماز مغرب اما

نا خواسته اشک در چشمانم حلقه زد .. واقعا جای همه بزرگان خالی بود

خدا بیامرزد همه بزر گان روستای خوبمان را انشاالله

التماس دعا

قاسم ترابی


شب نشینی در جندابه

شب نشینی

 

قدیمها در جندابه.  اهالی روستا برای رفع خستگی روزانه

 

و همچنین  برای  صله رحم   نوعی  دید و  بازدید   شبانه

 

به نام شب نشینی  داشتند

 

این شب نشینی رفتن ها  آنقدر  زیبا  بود  که   زبان  انسان از

 

تشریح ان  قاصر  است  زیر ا جدا از  آنکه  خواص  بسیار

 

بالایی از نظر اتحا د و همبستگی  خانوادگی  داشت  شبها در

 

تاریکی مطلق آن زمان افراد را می دیدی که  فانوس به دست

 

در حال حرکت از کوچه ها ی جندابه هستند واین برای کسی

 

که شبها میتوانست  دقایقی روی پشت بام برود  و نظاره  کند

 

زیبا تر هم بود

 

امید وارم  این خصلت پاک  هنوز هم متداول باشد

 

انشاالله

 

قاسم ترابی


اردوگاه سربازان اروپایی در جندابه

در حدود 68 سال قبل  در زمان جنگ جهانی دوم 

 که  نیروهای متفقین از ایران عبور می کردن  یکی

 از  اردوگاههای موقتشان  در قسمت 

 شمال غربی جندابه  بوده  که  اثار و بقایای میخ کوبی

 چادر هایشان تا  حدود چهل سال قبل موجود بود

  و مکان دقیق ان

 تغریبا  پشت  کارگاه  نجاری  استاد رضا قاسمی  بوده 

 درست  کنار جاده کی نو 

 

واسلام


احداث زمین فوتبال جندابه

زمین فوتبال  جندابه

 

حدود چهل سال قبل بچه های پر شور   جندابه   به خاطر  علاقه به فوتبال

 

 به فکر احداث زمین مخصوص برای بازی و تمرین فوتبال  افتادند

 

 و زمینی را با اجازه ئ بزرگان وقت و کمک انها در   ضلع شرقی   دبستان  جندابه

 

به این منظورهموار و در دو طرف آن تیر  دروازه  نصب نمودن  که هنوز  هم  به همان

 

 صورت باقیست به یاد دارم که یک توپ بادی چرمی با کمک تمامی فوتبال دوستان

 

آن زمان خریداری  گردید و نگهداری  آن هم در ساعت  غیر بازی به  یکی از بچه ها

 

 سپرده شده بود  بدی ان این بود که شخص نگهدارنده  توپ همیشه حاضر نمیشد

 

و بچه ها مجبور بودند با توپ مصنوعی (پارچه ای ) بازی را شروع کنند تا توپ را بیاورند

 

ترابی


پارچه بافی در جندابه

 قدیمها در روستای جندابه و اطراف خانه ای نبوده که در آن پارچه  بافی دایر نباشد

 

و مردم با استفاده از پشم  احشام خود وپنبه ای که خود کاشته بودند  ابتدا آن را

 

حلاجی میکردند و سپس با چرخ نخریسی  به نخهای گوناگون تیدیل  و بعد آنرا به

 

پارچه هایی از قبیل .. کرباس..و..برک..وماهوت  که طریق  درست کردن آن بسیار

 

جالب است تبدیل میکردند  و اکثر  لباسهایشان  را خودشان  به وجود  می آوردند

 

لباسهای پشمی مانند .. پالتو  .. کت  .. شلوار .. و  پلیور..

 

و از کرباس بارنگهای مختلف  هم برای لباسهای تابستانی و پو شش زنان استفاده میشده

واقعا  انسان از شنیدن این مطالب  به نیاکان خود افتخار میکند

 

 

 


ای کاروان آهسته ران .....

بسم الله الرحمن الرحیم

کاروان داران جندابه در قدیم

چکیده  مطالب فوق از زبان پدر بزرگوارم

حاج حسن ترابی فرزند مرحوم علی اکبر دولت آبادی نقل میگردد

در حدود یکصد سال قبل..

شتر در جندابه و برخی روستاهای اطراف به  وفور  یافت میشد ه

زیرا در آن زمان از شتر  به عناوین مختلف استفاده میشده برای  مثال وسیله نقلییه بوده ازپشم آن برای پوشاک

از گوشت آن که مصرف غذایی  بوده.. و حتی  از فضولات آن برای کود و برای اتش نیز استفاده میگردیده

شتر به عنوان یک وسیله  بسیار مفید و درآمد زا بوده

از اوایل بهار  معمولا به صورت  گروهی و کاروانی  دسته جمعی از جندابه و اطراف  به سوی شهر شیراز برای حمل چغندر قند به کارخانه جهت کسب در امد  به راه می افتادند

ازجمله کسانی که فعالییت دقیق و طولانی در این زمینه داشته مرحوم  رضا باقر  پدر ( حسن رضا باقر )

 

بوده که کاروانش هر هفته از جندابه به سوی  اصفهان رفت و آمد داشته .

و هر سفر حدود شش روز طول می کشیده.و اگر کسی یا کالایی بوده با ایشان و کاروانش همراه میشده

کالاها ی آن زمان که از منطقه به اصفهان صادر میشده عبارت داشته از پنبه.. پشم  ..پارچه دستباف  کرباس

سیفیجات و ........................................

 و معمولا از اصقهان  نمک وارد منطقه می شده است

از کاروان داران آن زمان

مرحوم.. رضا باقر

...      رضا حسین

...     حاج محمد علی قاسمی

...     حسین  قاسمی

....     حاج عباس قاسمی

..... حاج نجفعلی سرخی

...     حسین ( شومال)

...     خاج حیدر دولت آبادی

...     حاج رمضان دولت آباذی

...     ناشی

در آن زمان کاروان داران زیادی هم  در تودشکچو بوده اند

خداوند روح  همه انها را غریق رحمت کند انشاالله

 

 


یک خاطره

یک خاطره شتر سواری از حسن رضا باقر

 

یک روز  حسن رضا باقر ( شولولو ) در اطراف چاههای سعد آباد  مشغول شتر سواری بوده

به دلیل سر و صدای زیاد او شتر عصبانی شده و به تاخت  رو به برز آباد

حرکت میکند  و او هرچه تلاش میکند که شتر  آرام گیرد و بایستد  نمیشود

تا بالاخره  او مجبور میشود خود را از بالای شتر پایین بیندازد

و شتر وقتی متوجه میشود که او سوار نیست می ایستد

 


هنر در اسمان ابی جندابه

 درب اکثر خانه های جندابه که گشوده  می شود

 

باغچه های زیبا با درختان میوه و گلهای زیبایش

 

چشمها را نوازش می کند

 

بلا فاصله دارهای قالی  کو چک و بزرگ خود را به رخ می کشد

 

قالی های ایریشمی و متنوع

 

      .........................      پیدایش  صنعت و هنر قالی بافی در جندابه    .....................

 

در حدود سال  1335برای اولین بارصنعت فرش بافی توسط خانواده  محترم مرحوم

 

حاج میرزا ابولحسن بقایی به سر پرستی و هنر مندی آقای محمود مسلمی نائینی

به جندابه پا گذاشت ...

 

ابتدا  توسط  مربیان  بافنده   خانمها و دختر خانمها را آموزش دادند و

 

بعد از گذشت یکی دوسال به دارهای قالی یکی پس از دیگری افزوده شد

 

و کم کم آ قایان نیز یاد گرفتند و هنر فرش بافی  فرا گیر شد و اکنون دیگر کمتر

 

 کسی است که این هنر را بلد نباشد.

 

با تشکر از همه هنر مندان جندابه

 

 

قاسم ترابی