آسمان آبی جندابه

بچه جندابه هستم

اما دوستان خوبم به قول یکی از بچه های  جندابه ( قاسم )

 حالا که خدای مهربون سلامتی و تندرستی داده

 و دور هم جمع شدیم

یاد رزمندهای عزیزمون که هرچه داریم از برکت فداکاری های اونا بوده

یاد جانبازای مهربون

یاد مریضها و مریض دارها


یاد ایتام و نیازمندان


یاد اونایی که یه همچی شبی(و حتی شبهای دیگه هم)رنگ هندونه و

انار و آجیل و شکلات و ... رو نمی بینن!یاد گرفتارها، یاد مقروضین

 و اونایی که دینی به گردنشونه، یاد اسیران و زندانیان بی گناه


یاد اونایی که هیچکس رو ندارن بهشون سر بزنه(و نه فقط امشب

 تنهان که همه ی شبهاشون، پره از تنهایی و بی کسی

!)یاد اونایی که گرفتار مصیبت و عزا هستند


یاد اونایی که به هر دلیل از خانواده هاشون دورن


یاد خیلی از اونایی که امشب و دیگر شبها رو تو

 خانه های سالمندان می گذرونن!

 یاد اونایی که پارسال شب یلدا بین ما بودند

 و امسال دیگه نیستند!(و حالا اسیر خاک شدند)


یاد اونایی که دیروز و دیروزها مثل ما(و حتی بهتر و بالاتر از ما)

واسه خودشون کسی بودن و امروز چرخ روزگار،

زمین گیرشون کرده و تنها!یاد...


....
بیاید واسه همه ی این آدمها(و اونایی

 که تو ذهن شما میآد و من ننوشتم)

دعا کنیم که گرفتاریها و مصائبشون حل بشه!بیاید

 خدا رو شکر کنیم که نعمت سلامتی و شادی کنار

هم بودن رو بهمون داده! دعا کنیم واسه شفای مریضها


دعا کنیم واسه سلامتی جسم،

 شادی دل و خنده واقعی خودمون و عزیزانمون

واسه همه ی اونایی که جایی تو دلمون دارن و حقی بر گردنمون

پیامک جدید شب یلدا اس ام اس شب یلدا


می نویسم بر ای تو

 

از آرمانهایم می نویسم

روی صدف های شکسته ی ساحل

روی برگ های دفتر سپیدار

روی تکه چوب های روان آب

روی گلهای شمدانی گلدان

روی صدای پرنده ی عشق

روی سینه ی سپید برف

روی برق چشمان ماه

روی نفسهای خاک

روی ناله های دریا

روی قلب آسمان

روی نبض عشاق

می نویسم تا همگان بدانند آرزویم تو هستی

 


شیطان

 گفتم : لعنت بر شیطان!

 شیطان لبخند زد !

پرسیدم : چرا می خندی؟

پاسخ داد : به حماقت تو  می خندم

 پرسیدم : مگر چه کرده ام؟

گفت : مرا لعنت می کنی در حالی که

 هنوز  هیچ بدی در حق تو نکرده ام !!!

با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین می خورم؟!

پاسخ داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای.

نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند...

پرسیدم : پس تو چه کاره ای؟

پاسخ داد : هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛

فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!!!

گفتم : پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟!

در حالیکه دور می شد گفت : من پیامبر نیستم جوان...!!!

بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.

شیطان

 


شعری با لهجه روستای جندابه

گنداوه فصلی بهاروش  ویرومو 

جندابه فصل بهارش یادمه 

       حسنوایو کی کوناروش ویرومو

علی میرزا شو سیدهروصفایی

 

گنداوه و سیفیداروش   ویروتو

 

ایرهو دیره گوداروش   ویروتو

 

ممباشی   و   گندیلیو خونوای

 

تلی زردی سنگیزورو بورزوای

 

گنداوه مچی و نخلوش ویرومو

 

سنجیا وسری تختوش ویرو مو

 

کشوناو کیچه باغوش    ویروتو

 

کهنوو چشم و چوراغوش ویروتو

 

ار  بالایی   پین  لته   و گودیچی

 

ار تگی و باغی احمد چرخیچی

 

باغ بالا و چه ذوغالوش   ویرومو

 

باغ نومی و غیل و غالوش ویرومو

 

لوی جو و حمومو      غیریبخونه

 

ویرو تو با هم شویم  صحرا  گونه

 

گنداوه   وا بری   شهروت  ویرومو

 

افتوی  زردوتو      قهروت ویرومو

 

      مرزاچی  و   گیلیوزو   باغ  تایی


دنیا دوستی

از سخنان امام سجاد(ع )

دنیا دوستی ،سرآغاز هر خطایی است

سکوت،گنج فراوان است

محبوب ترین شما نزد خداوند،نیکوکارترین شماست

هرکس به قسمت خدا داده راضی شود،

از بی نیازترین مردمان است

تمام خیر در آن است که انسان نفس خود را نگاه دارد

 


تو را دیشب صدا کردم

تو را دیشب صدا کردم

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی 

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم....

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

پس   ازِ یک  جستجوی   نقره ای   در کوچه های   آبی    احساس

 تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم 

وتو   در پاسخ   آبی ترین موج   تمنای دلم   گفتی

 دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

 تو را دیشب صدا کردم

تو را

در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم

 


دل من تنها بود

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا

منتظر مثل بهار
پشت یک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناری بزنی

دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه آن باغچه بود
که تو هر روز به آن می نگری

دل من عادت داشت

 نشیبند به تماشای بهار


باران

    نظر


قطره قطره

باز ای باران ببار

بر تمام لحظه های بی بهار

بر تمام لحظه های خشک خشک

بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار

بر تمام پیکرم موی سرم

بر تمام شعر های دفترم

بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار

بر تمام صفحه های زندگیم

بر طلوع اولین   دلدادگیم

بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار

غصه های صبح فردا را بشوی

تشنگی ها خستگی ها را بشوی

 

 قطره قطره بر تن و جانم ببار

 

باز ای باران ببار

 

بر طلوع اولین دلدادگی

 

بر تمام صفحه های زندگی

 

باز ای باران ببار

قطره   قطره