آسمان آبی جندابه

وداع

    نظر

نگاهم را از چشمانت میدزدم

 تا کینه را از من یاد نگیری 

کار من دل شکستن نیست  

اما...اینبار  مراببخش ..

دلت را خواهم شکست

امروز . 

نفرت خانه ای دارد در چهار راه قلب من ،

اینبار  باران از زمین میبارد

و رودخانه نفرت در دلم جاری

جاریست تا باتلاق وجودت

وداع


کاروان شتر

    نظر

کاروان داران جندابه در قدیم

 

چکیده  مطالب فوق از زبان پدر بزرگوارم

 

حاج حسن ترابی فرزند مرحوم علی اکبر دولت آبادی نقل میگردد

 

در حدود یکصد سال قبل..

 

شتر در جندابه و برخی روستاهای اطراف به  وفور  یافت میشد ه

 

زیرا در آن زمان از شتر  به عناوین مختلف استفاده میشده

 برای  مثال وسیله نقلییه بوده ازپشم آن برای پوشاک

 

از گوشت آن که مصرف غذایی  بوده.. و حتی  از فضولات آن

برای کود و برای اتش نیز استفاده میگردیده

 

شتر به عنوان یک وسیله  بسیار مفید و درآمد زا بوده

 

از اوایل بهار  معمولا به صورت  گروهی و کاروانی  دسته جمعی از جندابه و اطراف

  به سوی شهر شیراز برای حمل چغندر قند به کارخانه جهت کسب در امد  به راه می افتادند

 

ازجمله کسانی که فعالییت دقیق و طولانی در این زمینه داشته مرحوم  رضا باقر  پدر ( حسن رضا باقر )

  

کاروان شتر

 بوده که کاروانش هر هفته از جندابه به سوی  اصفهان رفت و آمد داشته .

 

و هر سفر حدود شش روز طول می کشیده.و اگر کسی یا کالایی بوده با ایشان و کاروانش همراه میشده

 

کالاها ی آن زمان که از منطقه به اصفهان صادر میشده عبارت داشته از

 پنبه.. پشم  ..پارچه دستباف  کرباس  و سیفیجات

 

 و معمولا از اصقهان  نمک وارد منطقه می شده است

 

از کاروان داران آن زمان

 

مرحوم.. رضا باقر

 

...      رضا حسین

 

...     حاج محمد علی قاسمی

 

...     حسین  قاسمی

 

....     حاج عباس قاسمی

 

..... حاج نجفعلی سرخی

 

...     حسین ( شومال)

 

...     خاج حیدر دولت آبادی

 

...     حاج رمضان دولت آباذی

 

...     ناشی

 

در آن زمان کاروان داران زیادی هم  در تودشکچو بوده اند

 

خداوند روح  همه انها را غریق رحمت کند انشاالله

 


کاش اینجا بودی

سکوت عجیبی دارد اینجا
تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و نوشته هایم که ...
با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خواهمت
وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند گاهی ...
می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...
کاش اینجا بودی
درست روبروی من!
سکوت می کردیم و در آن سکوت
من جرعه جرعه از شهد نگاهت سیراب می شدم
کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند
کاش می دانستی دلم ....

دلتنگی

میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم

منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت

میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم

صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی


جالب توجه


جالب است بدانید

که کودک انسان تعداد بیشتری استخوان نسبت به یک فرد بزرگسال دارد.

 ما زندگی مان را با 350 استخوان شروع میکنیم، اما در طول دوره رشد

 تا سن بلوغ به علت پیوستن استخوان ها به یکدیگر

 این مقدار به 206 عدد استخوان کاهش پیدا میکند.


یاد آوری

 

همواره د ر ذهن داشته باشید که:

اشیاء برای استفاد شدن

 و انسانها برای دوست داشتن می باشند

در اینصورت
.
مراقب افکارتان باشید که تبدیل به گفتارتان میشوند

مراقب گفتارتان باشید که تبدیل به رفتار تان می شود

مراقب رفتار تان باشید که تبدیل به عادت می شود

مراقب عادات خود باشید که شخصیت شما می شود

مراقب شخصیت خود باشید که سرنوشت شما می شود


برای تمام اهالی جندابه

برای اون عزیزانی که دلشون میخواد زبان محلی جندابه رو مرور کنند

این وبلاگ خودتونه  بفرمائید

یعنی بهتره بگم   ایفرماید آمو

 

http://sepedare.persianblog.ir/

 

 

 

در این وبلاگ کلیه مطالب  به زبان محلی روستای جندابه

 

  از توابع شهرستان نائین

درمعرض دید شما سروران عزیز قرار گرفته

 


قاسم ترابی

تقدیم به آسمان ابی جندابه

 یک شاخه التماس

یک سبد راز و نیاز

برق چشمم پیدا

شده قلبم شیدا

اینک از پنجرهء کوچک دل

رنگ رخسار تو را میبینم

گونه های سرخت

در پناه خورشید

شادی قلب مرا می خواند

یک سبد راز و نیازم در دست

و وجودم سر مست

که تو را می بویم

و تو را می بوسم