سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی جندابه

برای دل

دل من داشت به چشمان توعادت می کرد

به شب زلف پریشان تو عادت می کرد

 

دل هر جایی و بی تاب و قرارم انگار

کم کمک داشت به زندان تو عادت می کرد

 

چشم من کاش میان شب خود جان می داد

تا به خورشید فروزان تو عادت می کرد

 

فکر می کرد لبم ، تا به ابد می مانی

که به لبهای هوسران تو عادت می کرد

 

او ندانست که تو می روی و دل باید

به غم لحظه ی پایان تو عادت می کرد

 

نفسم ‏، فکر کن این عشق هوس بود و فقط

دل من داشت به چشمان تو عادت می کرد


یا علی

التماس به خدا شجاعت است .

اگر برآورده شود حاجت است.

اگر برآورده نشود حکمت است.

التماس به خلق خدا شرمندگی است .

اگر برآورده شود منت است.

اگر برآورده نشود ذلت است.

ازفرمایشات حضرت علی (ع)


یا حسین

حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند:

إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ.

همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستایش مى کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد و طائفه اى هم به عنوان شکر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند; و این نوع، عبادت آزادگان است که بهترین عبادات مى باشد.

تحف العقول: ص 177، بحارالأنوار: ج 75، ص 117، ح 5.

دوست دارم کز غم جانسوز عاشورا بمیرم!

بنده آنگه باشم او را کز غم مولا بمیرم

می‌کُشد شرمم که بعد از او نفس آید هنوزم

جای دارد کز غم این زندگانی‌ها بمیرم

کاش سیلی گردد این اشک غمش کآید زچشمم

تا مگر ویران کند بنیاد عمرم را بمیرم

می‌زنم خود لاف عشق اما شود ثابت زمانی

چون رسم بر کوی جانان، جان دهم، آنجا بمیرم

کاش سر بر تربت کویش نهم در آخرین دم

در جوار قتلگاه زاده زهرا(س) بمیرم

کشته شد جان جهانی، مرگ بر این زندگانی

زندگی آن است کز این محنت عظما بمیرم

هر طرف گل‌چهره‌ای در خاک و خون افتاده بی‌جان

یارب از داغ کدامین لاله حمرا بمیرم؟!

از برای قاسم و اصغر نثار این جان نمایم،

یا که از داغ حسین و اکبر لیلا بمیرم؟!

یا کنار نهر علقم، دست غم بر سر بکوبم،

وز غم ناکامی آن تشنه لب سقا بمیرم؟!

آرزو دارم «حسانا» چون رسد عمرم بپایان

در حریم قدس این گلخانه دنیا بمیرم...


اذربایجان و برج 1050 متری باکو

برج 1050 متری قرار است در مجموعه از جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته شود. ساخت این مجموعه بزرگ در جزایر مصنوعی 100 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. این مجموعه در جنوب غرب شهر باکو پایتخت آذربایجان ساخته می شود.


جزئیات جدیدی درباره طراحی برای ساخت مرتفع ترین برج جهان در ساحل دریای خزر منتشر شده است.

ساخت این برج به طول 1050 متر در ساحل دریای خزر در جمهوری آذربایجان ، دو میلیارد دلار ، هزینه در پی خواهد داشت.

مرتفع ترین برج جهان 189 طبقه خواهد داشت و به عنوان بخشی از مجموعه بزرگتر جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته می شود.

طرح اولیه ، شامل برجی به طول 560 متر بود اما در بررسی های بعدی ، طول این برج به 1050 متر افزایش یافت تا 200 متر از برج خلیفه دبی (طولانی ترین برج موجود در جهان) و 50 متر از برج طراحی شده به نام برج پادشاهی در شهر جده عربستان سعودی بلندتر باشد.


برج 1050 متری قرار است در مجموعه از جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته شود. ساخت این مجموعه بزرگ در جزایر مصنوعی 100 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. این مجموعه در جنوب غرب شهر باکو پایتخت آذربایجان ساخته می شود.

مجموعه شرکت های اویستا ، پیمانکار این مجموعه هم اعلام کرد ساخت برج را در سال 2016 آغاز می کند و 2019 زمان پایان ساخت برج اعلام شده است.

این مجموعه شامل 41 جزیره به مساحت دو هزار هکتار و آماده میزبانی از یک میلیون نفر خواهد بود.

در این مجموعه از جزایر مصنوعی ، برج ها و آسمان خراش های دیگری نیز ساخته خواهد شد که 25 تا 60 طبقه خواهند داشت.

جزایر مصنوعی شامل 150 مدرسه ، 60 بیمارستان، مراکز خرید، دانشگاه ها و پیست های مسابقات اتومبیل رانی فرمول وان خواهند بود تا شهری با امکانات کامل مستقر شود.










..........پدر...........

در سکوت شام ، اگر بانگ سحر می ­خواستم

ای نشانت آفتاب! ازتو خبـــر می ­خواستم

گـرچه می ­افتادم از فرط عطش، برسنگ­ ها

تا تورا پیـــدا کنم با شــوق برمی­ خاستم

چون توئی خـورشید شب­های ملا­انگیز من

ای پدر! از هر کس و ناکس پدر می ­خواستم

هـــرچه سیلی بیشتر بر صورتم آمد فرود

من تو را از هـــر زمانی بیشتر می­ خواستم

کوچه ­ها بن بست و درهای فراوان بود و من

تا تماشای تو خــود را دربه­در می ­خواستم

هـرکجا رفتم نصیبم سنگ بود از هر طرف

من فقط آغوش گـرمت را سپر می ­خواستم

از زمین جـز خار بر پایم نرفت و زین سبب

ازخــدا تنها فقط یک بال و پر می ­خواستم

نــذر ناز چشم تو، ویــرانه خفتن­های من

درمقـابل از تو تنها یک نظــر می ­خواستم

تشتـــی آوردند از بس بیقــرارم دیده­اند

آب و نان از سفره­ی دشمن مگر می ­خواستم

ناگهـــان، من بودم و تشت پــراز آواز تو

من کجا در مقطع این شعر، سر می ­خواستم


نامه .......

نامه پیرزن به خداوند

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزاننوشته شده بود نامه‌ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:


خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...

همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن
به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا !

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :

خدای عزیزم، چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی ‌عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!!...