گذشته
از کجا امدنت پیدا شد
غرق در خوبیها
نوک ان کوه سرازیر شده
ارزن از شاخه جدا می افتد
اسمان ابی نیست
و تو سر مست تمیزی شده ای
رنگ دل تیره و تار
وتو همرنگ سفیدی شده ای
مینویسد کاغذ
کاش شمشیری بود
کاش نخجیری بود
تا ببارد باران
روی قلب یاران
**