سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی جندابه

لیمو ترش

لیمو ترش...

 
   لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی است،

 و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل می کند.

چرا ما چیزی درباره آن نمی دانیم؟

زیرا آزمایشگاه ها در ساختن ترکیبات آن سود بسیار زیادی کسب می کنند.

اینک شما می توانید به دوست نیازمند خود کمک کنید،

از طریق اینکه به او بگوئید که آب لیمو ترش

 در جلوگیری از سرطان سودمند است.

 


http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/71/05.jpg


طعم آن بسیار خوشایند است و عوارض جانبی

شیمی درمانی را ندارد.

اگرمی توانید یک درخت لیمو در حیاط یا پاسیوی خود بکارید .

بسیاری از مردم دراثر سرطان می میرند

 درحالیکه این راز همچنان حفظ می

 
شود تا منافع شرکت های داروسازی به خطرنیافتد.


http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/71/06.jpg


لیمو ترش را می توان به صورت های متفاوت مصرف نمود.

قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود،

 به صورت شربت و یا صور دیگر.

جالب ترین خاصیت آن اثرش برروی کیست ها و تومورهاست.

ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع سرطان است.

همجنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها محسوب می شود.

فشار خون بالا را تنظیم می کند و و ضد افسردگی است

 و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه می کند.


http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/71/07.jpg


منبع چنین اطلاعاتی بسیارجالب است،

 یکی از بزرگترین تولید کننده های دارو در دنیا.

این کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است

که آزمایشات آزمایشگاهی که ازسال 1970 انجام شده است

نشان می دهد که لیمو ترش سلول های سرطانی

 را در 12 نوع سرطان نابود می کند.

  

 


یاد داشتی از انیشتن

وصیتی زیبا برای زندگی ابدی...

 

وصیت نامه آلبرت انیشتین


                                                                                                  

روزی فرا خواهد رسید که
جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت
بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که

 سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به
هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.



در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه،
زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.

بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به
حیات خود ادامه دهند



چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه
عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار
دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و
کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد

که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

 استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید

و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و
بگذارید به رشد خود ادامه دهند

تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک
ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد
بسپارید، تا گلها بشکفند




اگر قرار است چیزی از
وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به
همنوعانم دفن شوند.




گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید

 و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

 عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست،

 کلام محبت آمیزی بگویید.




اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

 


بازی روزگار

بــازی روزگـــار

از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیک ایران)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری.

 سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است

 که امکان دارد از دست برود :

انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.


فرصتهای زندگی را دریابیم و بدانیم که

 فرصت با هم بودن چقدر محدود است...


راه عشق

روزی حضرت سلیمان مورچه‌ای را در پای کوهی دید
 
 که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود. از او

 

پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می‌شوی؟


مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را

 جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق

وصال او می‌خواهم این کوه را جابجا کنم.


حضرت سلیمان فرمود: تواگر عمر نوح هم داشته

باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.


مورچه گفت: تمام سعی‌ام را می‌کنم...


حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کارمورچه

خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.


مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می‌گویم

 که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می‌آ ورد...


تمام سعی‌مان را بکنیم،

 پیامبری همیشه در همین نزدیکی‌ست...

 


دیار هنرمندان گمنام

گذر ها و نظر ها

  

در دیار هنرمندان گمنام

 

درب اکثر خانه های روستای جندابه که گشوده  می شود

  

باغچه های زیبا با درختان میوه و گلهای محمدی زیبایش

  

چشمها را نوازش می کند

 

بلا فاصله دارهای قالی  کو چک و بزرگ خود را به رخ می کشد

 

جندابه زیبا 

 

قالی های ایریشمی و متنوع

 

      ............      پیدایش  صنعت و هنر قالی بافی در جندابه    ..........

 

در حدود سال  1335برای اولین بارصنعت فرش بافی

 

 توسط خانواده  محترم مرحوم

 

حاج میرزا ابولحسن بقایی به سر پرستی و

 

 هنر مندی آقای محمود مسلمی نائینی

 

به جندابه پا گذاشت ...

 

ابتدا  توسط  مربیان  بافنده   خانمها و دختر خانمها را آموزش دادند و


 


بعد از گذشت یکی دوسال به دارهای قالی یکی پس از دیگری افزوده شد


 


و کم کم آ قایان نیز یاد گرفتند و هنر فرش بافی  فرا گیر شد و اکنون دیگر کمتر


 


 کسی است که این هنر را بلد نباشد.


 


با تشکر از همه هنر مندان جندابه


 

 


قاسم ترابی