سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی جندابه

التماس دعا

شب جمعه است دعای کمیل رو حرم حضرت معصومه بودم....

 

حال و هوای خاصی داشت امشب.


 

خیلی دعای کمیل خوندم و حرم رفتم اما امشب

 

 یه چیز دیگه است.با احساس تر از همیشه میخونه:اللهم انی

 

اسئلک...


 

خدایا منم همیشه ازت سئوال کردم...گدائی کردم...

 

خواستم پس چرا هنوز و همیشه تو رو ندیدم و گناه کردم؟؟؟


 

بارها گفتم گناهایی که عصمت من و از بین می بره...

 

بلا رو نازل می کنه...نعمت هات و تغییر میده...

 

دعای من و حبس می کنه ببخش اما بازم گناه کردم...


 

گناهکارم میدونم اما

 

هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته او تبعد من ادنیته

 

 او تشرد من اویته او تسلم الی البلاء من کفیته و رحمته:

 

از خودم دور شدم میدونم اما تو بزرگوارتر از اونی هستی

 

 که کسی رو که بزرگ مردی و به اینجا رسوندی

 

 که حالا اینقدر خودش و بزرگ میدونه که در محضر

 

تو گناه میکنه رها کنی.


 

من و از خودت دور نکن من و به دست بلاها نسپار...


 

خدایا گناه با من چه کرده؟نه! من با خودم چه کردم؟

 

من و دریاب خوب من دارم می میرم....!!!


 

ابایی ندارم که خودم و پیشت کوچیک کنم..

 

یک به یک ناتوانیام و بشمارم و بگم:


 

معتذرا:معذرت میخام


 

نادما:پشیمونم


 

منکسرا:دل شکسته ام


 

معترفا:مقر به گناه هستم


 

راه فراری جز بسوی تو ندارم دلیلی هم برای گناهام ندارم

 

 ولی تو رو بزرگوار می بینم که بعد از اینکه توحیدت

 

 دز قلبم جای گرفت منو عذابم بدی و منو از خودت دور کنی.


 

چطور تو این عذاب بمونم در حلیکه امیدم به عفو و بخشش توست؟؟؟؟


 

خدای من! رها میکنی بنده مسلمانت و که طعم عذابت

 

رو به سبب گناهاش کشیده؟عذاب میدی کسی رو که ملتمسانه

 

  و با امید رحمتت و طلب کرده؟جهنم و جایگاش قرار میدی

 

 اونی رو که با زبان و دعای یگانه پرستی

 

 مث امیر المؤمنین حضرت علی تو رو میخونه؟


 

خدایا به اون قدرتت که همه جا رو گرفته 

 

وبه حق سریع الرضا بودنت به اون فرشته هایی

 

که اونارو وکیل و ناظر بر گناهانم قرار دادی به اون عظمتت

 

 که باعث میشه همه جوارح و اعضام بر گناهانم گواه باشن

 

به خودت که شاهد بر هر چه کردم چه در خفا و چه آشکار بودی

 

 ببخش من و که جز دعا چیزی ندارم منو ببخش

 

که تنها وسیله رهاییم از گناه همین اشکه که میریزه.


 

مگر نه اینکه تو در دلهای شکسته جا داری؟

 

امشب دلم بخاطر کارای خودم شکست که عمری گناه کردم.

 

پس ببخش منو که امشب تو رو در دلم حس می کنم

 

 و جز تو کسی رو ندارم:ای پناه بی پناهان....

 

                                                                 ..........................


آلبرت انیشتن

 

 آیا "شر" وجود دارد؟

 

 

آیا خداوند شر را خلق کرده است؟

آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، خلق کرده است؟!

 

استاد دانشگاه با این سوال ها،

شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند...

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بلی استاد! او خلق کرده است...

 

استاد پرسید: آیا خداوند همه چیز را خلق کرده است؟!

 

و شاگرد مجددا با قاطعیت پاسخ داد:

 بله استاد! همینطور است...

استاد گفت: اگر خداوند خالق همه چیز است،

 

 پس او شر را نیز خلق کرده است ....

شاگرد که پاسخی برای این گفته استاد نداشت،

 

 به آرامی نشست و پاسخی نداد...

استاد نیز با نگاهی سرشار از رضایت،

 به شاگردان کلاسش نگریست و با خود اندیشید

 

 که با زیرکی تمام توانسته است ثابت کند

 که عقیده به مذهب، افسانه و خرافه ای بیش نیست...

 

در این زمان، شاگرد دیگری از ته کلاس دستش را بلند کرد

 

 و پرسید: استاد! ببخشید! می توانم از شما سوالی بپرسم؟

 

استاد با نگاه تحقیر آمیزی رو به او کرد و گفت: البته پسرم!

 

شاگرد ایستاد و پرسید: استاد! آیا سرما وجود دارد؟

 

استاد پاسخ داد: این چه سوالی است! البته که وجود دارد.

 

 آیا تا کنون آنرا حس نکرده ای؟!

پس از پاسخ استاد، اکثر شاگردان کلاس

 به سوال همکلاسیشان خندیدند...

مرد جوان ادامه داد: استاد! واقعیت آن است

 که سرما وجود ندارد! مطابق قانون فیزیک،

 چیزی که به آن سرما اطلاق می شود،

زمانی معنی دارد که گرما وجود نداشته باشد.

 

 دقت کنید!

در صورتی می توان شیء و یا موجودی را مورد

 

 مطالعه و آزمایش قرار داد که انرژی داشته باشد

 

 یا آنکه ناقل آن بوده و بتواند آنرا انتقال دهد...

استاد! گرما پدیده ای است که باعث می شود

 

 شیء و یا موجودی آنرا انتقال دهد و یا آنرا داشته باشد.

 

 صفر مطلق به معنای نبود کامل گرماست.

 تمام مواد در این درجه، بدون حیات و بازده می شوند.

 

 پس در واقع، در این شرایط نمی توان گفت

 

 که سرما وجود دارد، بلکه در این دمای

منفی 460 درجه فارانهایت، هیچ گرمایی وجود ندارد!

 

واقعیت آن است که بشر، کلمه "سرما" را برای

 

 آنکه از عدم وجود گرما توصیفی داشته باشد،

 

 ابداع کرده است...

و اما یک سوال دیگر استاد! آیا تاریکی وجود دارد؟!

 

استاد این بار با احتیاط پاسخ داد: البته که وجود دارد!

 

شاگرد پاسخ گفت: استاد! شما دوباره اشتباه کردید!

 

 در واقع تاریکی هم وجود ندارد! تاریکی نیز در حقیقت

 

 به معنای عدم وجود نور است. نور چیزی است

 

 که می توان آنرا مطالعه و آزمایش کرد.

 اما تاریکی را نمی توان! در واقع همانطور که می دانید،

 

 با استفاده از قانون نیوتن می توان نور را به رنگهای

 

 مختلف شکست و طول موج هر رنگ را

 جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی

 

را اندازه بگیرید! یک پرتو بسیار کوچک نور

 می تواند دنیایی از تاریکی را بشکافد و آنرا روشن سازد...

 

حال سوال این است که شما چطور می توانید

 

 تعیین کنید که در یک فضای به خصوص،

 چه میزان تاریکی وجود دارد؟! تنها کاری

که می توانید انجام دهید آن است

 که میزان وجود نور را در آن فضا،

اندازه گیری نمایید. در واقع تاریکی

نیز واژه ای است که بشر برای توصیف

 

 زمانی که نور وجود ندارد بکار می برد...

سپس مرد جوان اضافه کرد: و اما سوال آخر.

 

 استاد! آیا شر وجود دارد؟

این بار دیگر استاد از پاسخ خود زیاد مطمئن نبود!

 

 ولی برای تایید حرف های گذشته اش پاسخ داد:

 

 البته پسرم! همانطور که قبلا هم گفتم شر وجود دارد.

 

 ما او را هر روز می بینیم! شما هر روز می توانید

 

 نمود آنرا در رفتارهای غیر انسانی بشر،

 نسبت به همنوعان خود مشاهده کنید.

او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در

 

 سراسر دنیا اتفاق می افتد، شرکت دارد.

 اینها همه نمایانگر هیچ چیزی به جز وجود شر نیست...

 

در انتها شاگرد باهوش بحث خود را اینگونه پایان داد:

 

 استاد عزیز! نکته مهم این است که شر نیز وجود ندارد!

 

 و یا حداقل آنگونه که شما تصور می کنید،

وجود ندارد! وجود شر را نیز می توان به سادگی

 

 از عدم حضور خداوند، استنتاج کرد. به راستی که خداوند،

 

 شر را خلق نکرده است! وجود شر در درون انسانها،

 

 زمانی نمود می کند که عشق به خداوند،

 در قلب آنها از بین رفته باشد.

به همین دلیل، انسان واژه ای به نام "شر" را زمانی

 

 ابداع کرد که در وجود شخص و یا اشخاصی،

 

هیچ نشانه ای از عشق و محبت به خداوند نیافت...

 

نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن بود...


میکل انژ

 

 

 مــــجـــــســـــمـــه!

 

 

می گویند در زمانهای دور پسری بود

که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست

 با دستانش کار با ارزشی انجام دهد.

این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی

 محل زندگی خود می رفت و ساعتها

به تکه سنگ مرمر بزرگی که در

 حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد

 و هیچ نمی گفت.

روزی شاهزاده ای از کنار کلیسا عبور کرد

 و پسرک را دید که

 به این تکه سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید.

 

از اطرافیان در مورد پسر پرسید.

 به او گفتند که او چهار ماه است هر روز

 به حیاط کلیسا می آید و به این تکه سنگ

 

 خیره می شود و هیچ نمی گوید.

شاهزاده دلش برای پسرک سوخت.

کنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان،

 به جای بیکار نشسستن و زل زدن

 به این تخته سنگ، بهتر است برای

خود کاری دست و پا کنی و آینده خود را بسازی

 

پسرک در مقابل چشمان حیرت زده شاهزاده،

 مصمم و جدی به سوی او برگشت و در چشمانش

 

 خیره شد و محکم و متین پاسخ داد: «من همین الان

 

 در حال کار کردن هستم!» و بعد دوباره

به تخته سنگ خیره شد.

شاهزاده از جا برخاست و رفت.

چند سال بعد به او خبر دادند که آن پسرک

 

 از آن تخته سنگ یک مجسمه با شکوه

از حضرت داوود ساخته است. مجسمه ای

که هنوز هم جزو شاهکارهای مجسمه سازی دنیا

 

به شمار می آید. نام آن پسر «میکل آنژ» بود!

قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که

به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی

 اگر زمان زیادی بگیرد


یک پیام

 

 

_ مـــشــتـری خـــود را بـشــنــاســید!

 

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا،

 مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی

 و فارسی موفق نشدی؟»

وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم

 مطمئن بودم که می توانم موفق شوم

 و فروش خوبی داشته باشم.

 

اما مشکلی که داشتم این بود که

من عربی و فارسی نمی دانستم.

 

لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را

 از طریق پوستر به آنها انتقال دهم.

بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد

که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود

 را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال

 و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم

عربهاو فارسها از راست به چپ می خوانند

 و لذا آنها

 ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند

 

 

#####

 

قبل از هر کار جدیدی باید مطالعات اولیه به صورت

 کامل با در نظر گرفتن همه جوانب انجام بشود!


داستانک

 

 

_آخرش چی؟

_ مرد آمریکایی از ماهیگیر مکزیکى پرسید:

 چقدر طول کشید که این چند تا ماهی رو بگیرى؟

مکزیکى: مدت خیلى کمى !

آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟

 

مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده‌ام کافیه !

 

آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟

مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم!

 

با بچه‌هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم!

 بعد میرم تو دهکده میچرخم! با دوستام شروع میکنیم

 

 به گیتار زدن و خوشگذرونى!

 خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !

آمریکایى: من توی هاروارد درس خوندم

 و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى!

 

 اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى!

 و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى!

 

 اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !

مکزیکى: خب! بعدش چى؟

آمریکایى: بجاى اینکه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى

 اونارو مستقیما به مشتریها میدى و

 براى خودت کار و بار درست میکنى..

. بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش

 نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى

 

 و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از

 اونجا هم نیویورک... اونجاس که دست

 به کارهاى مهمتر هم میزنى ...

مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟

آمریکایى: پانزده تا بیست سال !

مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟

آمریکایى: بهترین قسمت همینه!

 موقع مناسب که گیر

 اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت

 خیلى بالا میفروشى!

 اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره !

مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟

آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک

 دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى

 تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى!

 با بچه هات بازى کنى !

با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت

با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى...


هفت سین

خواص 7 سین!

هفت سین


رایحه پاکیزگی به فضای خانه، روح سرسبزی

 

 

 و طراوت بخشیده است .لباس های نو بر تن کرده ایم

 

 

 و درکنار سفره هفت سین به انتظار نو شدن نشسته

 

 

ایم.سفره زیباست و همه منتظر حلول سال نو. هیجانی

 

 

زیبا، تمام وجوداعضای خانواده رادربرگرفته است.

 

 

این سفره یک سفره خیالی و پوچ و بی معنی نیست

،

 

بلکه نشانه ای از آن است که در آغاز  سال

 

 

که روز و سال نو می شود

 

 

ما نیز نفس خویش راتهذیب کنیم و بر آن تزکیه ارج نهیم

 

 

تا خداوندی که هفت آسمان را آفریده و هفت دریا را زیر آن نشانده ،

 

 

بدین وسیله هفت نماد را فرا روی ماقرار داده

 

 

 و به ما نشان می دهد

 

 

که به کدامین وجه  زندگی خویش را سپری کنیم و با نشستن

 

 

و برخاستن در کنار این سفره، اسطوره عشق

 

 

و صفا و پاکی ای را که درآن وجود دارد،

 

 

در جسم و روح خود منعکس کنیم.

 

 


سنجد


سین اول، سنجد

 

 


سنجد نماد سنجیده عمل کردن است.سنجد

 

 

 

 را بر این باور بر سفره می گذارند که هرکس با خویشتن

 

 

 

عهد کند درآغازسال هرکاری را سنجیده انجام دهد

 

 

 

.سنجد نشانه گرایش به عقل است؛

 

 

 

احترام به تفکر و ترویج و خردمندی.

 

 



سیب


سین دوم، سیب


دومین سینی که برسفره می نهند

 

سیب است که نماد سلامتی

 

 و عشق می باشد.


 

سبزه


سین  سوم، سبزه

 


سبزه پس از سنجد و سیب

 

بر سر سفره گذاشته می شود

 

که نشانه خرّمی و شادابی

 

 و خوش اخلاقی است.سبزی با

 

 خود شادابی ، نیکویی و سرزندگی

 

 را به همراه می آورد. رنگ

 

سبز ارتعاش افکار ما را موزون

 

نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.

 

 


سمنو


سین چهارم، سمنو

 

 


سمنو مظهر صبر و مقاومت و عضو عدالت و قدرت است.

 

 


سیر


سین پنجم، سیر

 


سیر به نشانه رعایت حدود و مرزهاست.

 

به سفره هفت سین راه یافته تا پای را از گلیم

 

خویش بیرون ننهیم .سیر نماد مناعت طبع است

 

یعنی انسان باید همواره با قناعت بر جهان بنگرد.

 

 پس سیر که نشانه قناعت و یادآور امتناع از تجاوز است

 

 را بر سر سفره می نهیم تاانسانی عاقل ،سالم ،شاداب،

 

 قوی و قانع باشیم.سیرچشمی و چشم سیری

 

 از بزرگ ترین صفات انسان برتر است.

 


سرکه


سین ششم، سرکه


سرکه نماد پذیرش ناملایمات و نماد رضا و تسلیم است.

 

واقف بر این نکته هستیم که زندگی پیوسته توام با رنج و مشقت

 

و زحمت است و هیچ انسان متعهد و با مسئولیتی نیست که

 

 بدون دغدغه بتواند به زندگی ادامه دهد.خداوند، زمین و آسمان 

 

 و انسان را آسوده و بی غم نیافرید و در هر مشقتی که می رسد ،

 

حکمتی نهفته است و سرکه گویای تسلیم

 

 در برابر حکمت خداوند بزرگ و حکیم است.

 

 


سماق
و سین هفتم، سماق

 

 


آخرین سین سفره هفت سین سماق است.

 

 

سماق نمادصبر و بردباری وتحمل دیگران است.

 

 

صبر به انسان می آموزد که درگذر زندگی،

 

 

خستگی راباید خسته کرد و کامیابی را باید یافت.

 

 


پس بیایید با ایمان به چنین ارزش هایی سال نو را

 

 آغازکنیم و با گرایش به عقل و غلبه بر ترس و اضطراب،

 

 تصمیم بگیریم زندگی را ازنو بسازیم….